ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-*

1392/9/8 11:37
نویسنده : آزاده
193 بازدید
اشتراک گذاری

این چند روز که بیشترش توی خونه گذشت رو سعی کردیم هر چه بیشتر و بیشتر با هم باشیم. هم حسابی درسهاتو با هم کار کردیم و هم بازی و تفریح و ددر و کارتون و کارهای دیگه.

دوشنبه صبح خاله زیبا و مادر شوهرش که از چند روز قبل خونه فامیل همسر بودن اومدن پیشمون ... مادر شوهر خاله جون واست یه سارافون بافت خوشگل و خاله جون هم 3 تا کتاب خریده بودن... یکیشون گاج بود که یکسره به تبلیغاتش توی تیوی توجه میکردی  و میخوندی و میگفتی واسم بخر...... تا کتابش رو دیدی از بقیه جداش کردی با خوشحالی اومدی پیشم و گفتی گااااااااااااااااج... همه زدیم زیر خنده.....عصر بعد از مدرسه آکادمی، انگلیش داشتی... راضی کننده بود.

صبح سه شنبه جلسه ماهانه بین مربیا و والدین هر کلاس برگزار شد... مادرا خیلی خیلی راضی از یک ماه گذشته حسابی تشکر بارون کردن مریم جون و نازی جون رو... تیچر زبانتون که اومد اونم به همین شکل... اومد پیشم و حسابی ازت تعریف کرد و از حاضر جوابیت گفت... این درحالی بود که چند تا از مامانها گله داشتن که جملات طولانی و سخت شده ؛ توقع زیادیه....و و و

مریم جون از استقلالت کلی تعریف میکرد......منم مث دفعه پیش توی دلم قند آب میکردم... و سپاس که رفتارهای متقابلمون نتیجه داده. ولی با مربی ات یه مسئله ای رو خصوصی بیان کردم که گفت مطمئن باش این شروع یه رفتار جدید و مثبته و نگرانش نباشم...

با اینکه 1 ساعت به پایان تایم مدرسه مونده بود و موزیک و رقص(به قول مریم جون حرکات موزون D:)   داشتید، و تایم اسنک خوری......مریم جون بهت پیشنهاد داد واسه اینکه من با این وضعیتم مجبور نشم دوباره برگردم مدرسه دنبالت، باهام بیای خونه...با اینکه دوست داشتی بمونی، و البته خودمم همینطور دلم نمیخواست برخلاف میلت با من بیای خونه..... از طرفی دلم نمیخواست روی مربی ات رو زمین بندازم لابد فکر کرده به صلاحمه و دوست نداشتم جلوی شما رو حرفش حرفی بزنم... تو ماشین واسه اینکه فراموش کنی، بهت گفتم تا قبل از کلاس پیانو اجازه داری ادامه فیلم کارتونی که دیشب واست ضبط کردم (چون نیم ساعت آخرش مصادف میشد با خوابت) رو ببینی. خیلی خوشحال شدی و بیخیال مدرسه.

یه خورده پیانو تمرین کردیم و رفتیم کلاس......نسیم جون هم ازت راضی بود و پیشرفت انگشتهاتو توی درست پوزیشن گرفتن روی کلاویه ها تحسین کرد.... نت ها کامل شد....قطعه رقص سگها هم همینطور.....یه قطعه تمرینی دیگه اضافه شد ..... و کتاب جان تامسون که باید خریداری شه.

بعد از کلاس با خاله جونها و مادر شوی خاله زیبا رفتیم هوا خوری....و البته بستنی خوری و چیزای دیگه توی پارک.....و دور دور......خیلی خوش گذشت فقط هوا زیادی سرد بود و مجبور شدیم زودتر توی ماشین بشینیم.....دو روزی که با هم بودیم خییلی خیلی بهمون چسبید و خوش گذشت......بخصوص با وجود مامان عمو ناصر که حسابی با هم تریپ لاو بودین و ننه ای صداش میزدی..... که خیلی خیلی مهربون خوش برخورد دوست داشتنی و و و ...وقتی رفتن خیلیییییییی ناراحت شدی تا لحظه خواب میگفتی چرا رفتن چرا نموندن.....آخه فرداش جفتشون نوبت دکتر داشتن بخاطر همین آخر شب عمو ناصر اومد دنبالشون......

چهارشنبه 5 شنبه و جمعه که کلا تعطیل......منم که کلاس نرفتم این دوروز گذشته حسابی با هم درس خوندیم و بازی و تفریح و یکی از کاردستی های مربوط به مدرسه ات رو تکمیل کردیم....

چند ماهیه که بعد از خرید کتابهای شاهنامه و بوستان گلستان توسط بابا هر چه بیشتر و بیشتر علاقمند میشی....بطوریکه هر موقع یکی از داستانهای بوستان سعدی رو واست میخونیم فرداش همش رو بصورت کتابی و عامیانه قرو قاطی خیلی بامزه واسه ما تکرار میکنی....مو به مو.........قربونت برم که انقدر علاقمندی.....کارتونهاشونم که یکسره پویا میده حسابی دوست داری بخصوص شاهنامه و پوریای ولی....اسمهاشون و سرگذشت هاشون رو با یکبار دیدن حفظ میشی.......

سواد زبان انگلیسیت هم خداروشکر بواسطه دیدن کارتون دورا هر روز بیشتر و بهتر میشه....بطوریکه وقتی داشتی راجع به تایگر TIGER (ببر) به انگلیش حرف میزدی یه جمله از خودت گفتی که من نمیدونستم درسته یا نه...وقتی توی دیکشنری چک کردم دیدم درسته......خیلی خوشحال شدم.....و ازت خواستم که هر چیز جدیدی از توی دورا یاد گرفتی به من هم یاد بدی.....قربونت برم عروسکم...

تنها اشکالت که تازگیها تمرینش رو شروع کردیم طریقه نوشتن اعداده . توی نوشتن صحیح  و اصولیه 8 بخصوص...

درسهای آکادمی زبانت هر چی میگذره بیشتر و بیشتر میشه.....مثلا توی سیلابس جدید هر هفته باید یه داستان خلاصه کنی و شنبه ها بصورت اورال ارائه بدی... البته امیدوار بودم که خودشون کتاب معرفی کنن ولی باید درخواست میدادم که یادم رفت....چون کتابهای دوزبانه ای که داری واقعا سطحش از شما بالاتره...... به اضافه مرور 3 هفته ای درسهای از ابتدا تا به الان.....که کلی، میشه.... خوشبختانه باهاشون مشکلی نداری و به راحتی توی کمترین زمان از پس بر میای ....

هفته پر از مشغله ای رو گذروندم... شاید بیشتر از 6 7 ساعت تایم های طولانی توی ماشین و ترافیک گذشت.... یکی بخاطر آقابزرگ که دو بار مجبور شدم برم مطب دکتر ش... و مدارکی رو تحویل بدم... و کلاس آکادمی ات که 1 ساعت و نیم تو برگشت ازم زمان میگیره، کلی نی نی مون توی این مدت لگد میزد.....حس کردم دارم بیش از حد دارم خسته اش میکنم... واقعا به این دو روز تعطیلی نیاز داشتم که خونه باشم و دانشگاه هم نرم... باز خداروشکر که این توانایی رو بهم داده که تا لحظات آخر بتونم از پس کارهام به تنهایی بر بیام...... چهارشنبه شب خاله مریم مطب دکتر ک (دکتر خودم) نوبت داشت که بعد از رسوندن مدارک آقا بزرگ به ..... با هم رفتیم و بلافاصله سی دی فیلم تری دی نی نی کوچمولومون رو گرفتم...از اونجا کلی خرید داشتم انجام شد....و با خیال راحت 5 شنبه جمعه رو توی خونه گذروندیم.....دیروز عصر هوا حسابی باد شد و هر چی آلودگی بود با خودش برد بعدم بارون لطیفی تا نصف شب بارید.....خیلی عالی بود....

دیشب خواب خواهر کوچولوت رو دیدم.....خیلی چسبید....توی خوابم اسمش مشخص شد.....تا خدا چی بخواد......بقول یکی از دوستام وقتی بیاد، اسمشم با خودش میاره....

صبح بهت میگم حاضری اسمش رو همون سارا بزارم... گفتی اصلا... چون هم اسم یکی از دوستامه و هم اسم "م" رو دوست دارم......این بابا هم که فرصت نمیکنه بشینیم یه اسم رو قطعی کنیم.....دلم نمیخواست نی نی مون تا این لحظه بدون اسم بمونه...

یکسره ازم میپرسی به نظرت اگه نی نی مون گریه کرد یعنی چه مشکلی داره.....بهت توضیح میدم ولی باز میپرسی......دوباره میگی یه وقت نکنه روی فرش جیش کنه......گفتم نه.....اگه مث شما باشه هیچوقت این اتفاق نمی افته ....اگه هم شد کاریش نمیشه کرد چون نی نیه....تازه اونم مث تو پوشک میشه.... میگی پوشک هاشو بیار من ببینم مث پوشکهای بچگیای منه؟ خلاصه که حسابی درگیر نی نی شدی با این سوالاتت......جیگر منی.....عروسک.......عکس تری دی رو که دیدی گفتی چقدر شبیه خرسه......(ِّD: )

الان داری بازی میکنی......صبح با هم رفتیم حمام بعدم صبحونه و دیدن یکی دیگه از قسمت های کارتون پوریای ولی...

یه هفته ای میشه برنامه پینت رو  خودت، روی لپ تاپت کشف کردی و نقاشی میکشی...

نم نم بارون میاد....اگه فرصت شد مبزنیم بیرون چند تا عکس پاییزی بگیریم تا قبل از ناهار...

دوستت دارم عروسک :-*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)